پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست می آورد
روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد.
او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت!
در حالی که گرسنگی سخت به او فشار می آورد تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند.
با این حال وقتی دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود دستپاچه شد
به جای غذا یک لیوان آب خواست....
تاریخ: چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:پسک فقیر,دلهای سخاوتمند,
ارسال توسط محمدعلی شیخ محمدی
آخرین مطالب